نرجسیه رودان

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

رایحه حدیث

02 آذر 1399 توسط نرجسیه (سلام الله علیها)

♥️ #امام_صادق (ع) فرمودند:

? أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدى إلَيَّ عُيوبي

?محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من هديه كند.

? تحف العقول، ص 36

#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج?

 نظر دهید »

اخلاقیات ناب

01 آذر 1399 توسط نرجسیه (سلام الله علیها)

آیت الله بهجت ره؛
ﺁﻳﺎ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﺭﺋﻴﺲ ﻭ ﻣﻮﻻﻱ ﻣﺎ، ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻟﻲ ﻋﺼﺮ «ﻋﺞ» ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻴﻢ؟! ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺍﺑﺘﻼﻱ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﮔﺮﻳﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻋﻴﻦ ﺣﺎﻝ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎﺑﻊ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺪﺍﻧﻴﻢ


?اخلاقیات ناب?

#آیت_الله_بهجت
#امام_زمان

 نظر دهید »

نکات اخلاقی

01 آذر 1399 توسط نرجسیه (سلام الله علیها)

 نظر دهید »

رایحه حدیث

01 آذر 1399 توسط نرجسیه (سلام الله علیها)

حضرت امام علی علیه السلام

مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ و َمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر؛


آن کسى که نفسش را محاسبه کند، سود برده است و آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند، زیان دیده است.


نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 506 ، ح 204

???➖➖➖???

 نظر دهید »

تشرفات

30 آبان 1399 توسط نرجسیه (سلام الله علیها)


﷽

حاج غلامرضا سازگار نقل میکند یکی از علمای روحانی به نام آقای افشار که مردی متدین بود و به صداقتش ایمان داشتم، حدود 40 سال پیش برایم چنین نقل کرد:

در جوانی که روضه میخواندم، جراحتی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم. پس از گذشت دو ماه، پزشکان چاره ای جز قطع پای من ندیدند. وقتی از این موضوع باخبر شدم، مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین علیه السلام توسل پیدا کنم. برای فراهم آمدن توجه بیشتر، منتظر ماندم که تاریکی شب برسد. شب هنگام با خود گفتم: دختر پیش پدر عزیز است. خوب است از نازدانه امامم بخواهم که از پدر، شفای مرا بخواهد.
▪️▫️▪️
سپس این شعر صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم:

بود و در شهر شام از حسین دختری 
آســـیه فطرتی، فاطمه منظــری

همین طور با گریه، شعر ها را ادامه دادم. سپس در حالت خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می آید و این دختر انگشت پدر را گرفته، او را به سوی من میکشد. حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار، من این شعر صامت را دوست دارم. برایم بخوان. خواستم بخوانم که فرمودند: بایست. عرض کردم: آقا جان! قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم. فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید بایست، میتواند او را شفا دهد. برخیز. من ایستادم و اشعار را خواندم. در حین خواندن ناگهان به خود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران، اطرافم گریه می کنند.
▪️▫️▪️
صبح دکتر ها مرا معاینه کردند و گریه کنان، با تعجب گفتند پایت هیچ مشکلی ندارد و می توانی از بیمارستان مرخص شوی. بیماران دیگر اتاق ها از این موضوع با خبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند: باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم. من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند. سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم. پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم، اما از آن دو خبری نبود. پس از پرس و جو، مسوولان بیمارستان گفتند: آن روز همه ی بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند!

  ?ریحانه کربلا/استاد بندانی نیشابوری
?✨اللهم عجل لولیک الفرج✨?
?یــــوســــف زهـــــرا (س)?


┄┅═✧❁✧═┅┄

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 64
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

نرجسیه رودان

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاق
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • شهدا
  • قرآنی
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس